محل تبلیغات شما

لبخنداش یادم میاد

تعریفای سمیه ازش

مامانش

مامانش

مامانش

تماما مامانش

سال چهارم دبیرستان پشت در کلاس ریاضیا واستاده بودیم منتظر سمیه با شیطنت از سوراخ در تو کلاسو نگاه میکردیم ک ظاهرا نه معلمی بود نه صدای درس دادنی بعد یهویی نفیسه خورد به یکی برگشتیم یه خانمی با لبخند و لباس معلما نگامون میکرداگه با شیطنت باهامون همراه نمیشد و درو باز نمیکرد هرگز فکرشم نمیکردیم مادر کسیه و اصلن معلم نیس و از همه مهمتر مادر یگانه پروینه

پشت در دانشکده علوم منتظر باز شدن در و شروع کنکور زبان بودیم یگانه ی معروفو دیدیم سربه سرش میذاشتیم که تو دیگه تک رقمی میشی میخندید و میگفت نه بابا مامانش چن قدم اونور تر بازم با لبخند و همون لباس ساده ای ک نمیشد تشخیص داد واقعن کیه ایستاده بود سلام ک کردیم برامون ارزوی موفقیت کرداینقد خالصانه  از ته دلش میگفت که هنوزم میتونم باور کنم موفق

 شدم

یگانه پروین

یگانه ترین ادم نابغه ای بود ک دیدم تو این ۱۹سالیجوری از سریالا حرف میزد که هیچوقت به مخیله اتم نمیرسید این ادم همونیه ک تو کانون تک رقمی میشه 

دلم میخواس دستام اینقد بزرگ بود ک جلوی خیلی چیزل رو نمیتونستم بگیرم جلوی این حماقتای زندگی رو میگرفتم

دلم برا ادمی تنگ شده که هیچوقت توی زندگیم نتونستم بشناسمش

باورم نمیشه 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها